از ته قلبم خوشحالم این ماه لعنتی داره تموم میشه

چقدر ماه سنگین و عجیبی بود چقدر توی هر روزش حالم بد بود و گریه کردم..چقدر تحقیر شدم چقدر دعوا کردم.. چقدر برای انفاقای دورم خوشحال نشدم! چقدر حرص خوردم چقدر سر درد و چشم درد داشتم..چقدر حقمو خوردن.. چقدر زور شنیدم.. چقدر بهم ریختم.. چقدر به زور خودمو کشوندمو درس خوندم..چقدر به زور سر کار رفتم.. چقدر بی پولی کشیدم و دو دو تا چهار تا کردم.. چقدر چقدر چقدرررر

این روح بی جونمه که کشیده شده به آخر ماه..

امیدوارم بری و دیگه برنگردی.

امروز آخرین امتحانمو دادم. دو روزه تو خونه جنگه و دارم دیوونه میشم.

میخوام تا آخر هفته تا اونجایی ک جا داره بچینم و فقط از خونه دور باشم.