بچه های نوجونم فوق العاده اذیت میکنند

بچه های درسخون و مخصوصا اونایی که نمره براشون خیلی مهمه موقع امتحان، پرسش یا هر محیط استرس آور چنان بهم میریزن و پرخاش میکنند بهت که واقعا فقط با شوک نگاشون میکنم😕

براشون رفتم بالا منبر گفتم بچه‌ها درس و نمره خوب یا بد اوردن یه بُعد زندگیتونه، اخلاق، کنترل خشم و احترام و روابطتتون بعد‌های دیگست و الان اگه به مشکل نخورین پنج شش سال دیگه وارد اجتماع شدین بدترین ضربه‌ها رو میخورین

چندتاشون معذرت خواهی کردن ولی اونی که از همه بیشتر بهم پرخاش کرد هیچی نگفت.

از طرفی از کار کردن تو مدرسه و با این محیط مسخره سر و کله زدن، با آدمای خودشیفته و‌خودخواه و مغرور و کسایی که حتی حقوق کمتم به زور با دنبالشون راه افتادن و هی گفتن بلکه بدن خستم!

ببین کافیه تو مدرسه دخترونه طرف یه سمِتی داشته باشی؛ مثل مدیر، معاون و.. چنان با حالت طلبکار با تو برخورد میکنه چنان با حالت تحکم دستوری با تو حرف میزنه نه انگار که وجود توئه که اون مدرسه رو سرپا نگه داشته! بعد خدا نکنه روزی که مدیر از تو بدش بیاد فاتحت خوندنس.

واقعا دلم محیط کاری خودمو میخواد هیچ موقع انقدر از ته دلم، چیزی نمیخواستم. اگه قراره حتی تو محیط کاری خودمم انقدر درامد کم داشته باشم که بعید میدونم ولی ترجیح تو محیط کار و بیزینس خودم باشه چقدر دیگه واسه کار دیگران فشار روحی، روانی تحمل کنم و حرف بشنوم. کاش میتونسنم یه دفتر کوچیک برنم و آکادمی خودمو راه بندازم. شروع کنم تدریس کامپیوتر به بچه ها، نوجوونا، بزرگا

کاش انقدر ارشد وقت گیر نبود.

زندگی سخته واقعا ولی خواب میتونه برای چند ساعت بین مشکلات وقفه بندازه.

پس شب بخیر

گاهی اوقات فکر میکنم درس و تدریس و دانشگاه و مدرسه رو ول کنم برم واسه خودم یه جایی بزنم که فقط قهوه و کیک و کروسان‌های خوشمزه درست کنم و بفروشم🥹🤣❤️

یه موقعه ها میگم نههه باید رشته و دانشگاه فعلی و ول کنم برم از اول واسه روانشناسی بخونم و بشینم به آدما مشاوره بدم

گاهی میگم نهه بزار تو همین فیلد کاری خودم یه بیزینس بزنم تو همین حوزه تدریس کنم خودم خانم خودم باشم

زندگی عجیب تو ۲۷ سالگی بی ثباته