کجاست اون حس شادی؟
شده این جوری بشید هیچ چیزی خوشحالتون نکنه؟ از همه چیز زده شده باشید
من هیچ بُعد زندگیم عمیقا خوشحالم نمیکنه، نمیدونم آیا به افسردگی سلام دادم یا نه؟
نه کارم، ن محیط خونم نه درسم نه روابط دوستای نزدیکم حتی رابطهای که عاشقشم مدتهاست هیچ چیزی اون حس خوبه رو نمیده بهم، انگار تو خلا گیر کردم مغزم پر از حباب نگرانی و استرس و بی انگیزگی کردن که هیچ کدوم نمیترکن
به زور و بدبختی درس میخونم با گریه و فشار بی اندازه سر کار میرم. و رفتارهای به شدن آنرمالی ازم تو رابطه سر میزنه که خودمم نمیدونم چرا
با دوستام وقت میگذرونم ولی همش تو دلم آشوبه
من خندهها حس شادی و رهاییهامو یادمه
کجا رفتن؟
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۳ ساعت 1:15 توسط سپیده
|